چگونه در عصری که تنوع امکانات و زرق و برق های دنیا جلوه نمایی می کنند، تفریحی برای فرزندم رقم بزنم؟ نیازش به شادی را چگونه پاسخ گویم که با گناه آمیخته نگردد؟؟ با چه ضمانتی فرزندم را به مدرسه بفرستم تا به اصطلاح تعلیم و تربیت بیاموزد؟ به دست کدام معلم؟؟ به دست کدام مدیر؟؟ وقتی هزینه مدارس غیرانتفاعی مذهبی نیز سر به فلک می کشد.
ای بهترین دختر هستی ، امروز میخواهم کمی با شما در دل کنم و از رفتار زننده برخی از دخترانی برایتان بگویم که شنیدنش قلب رئوف تان را بیش از پیش مکدّر می کند. هر چند میدانم خودتان به همه چیز آگاهید.
شاید شما هم سراغ داشته باشید نمونهی اشخاصی را که در برابر لطف و محبتتان به نوعی ناسپاس بودهاند. به این بیان که یا مراتب سپاسگزاری را به جا نیاوردهاند یا تشکرشان در ازای احسان شما ناچیز بوده.
آدمی نه تنها در پنهان کردنِ اشیاء و وسایل و استتار ِ خود، بسیار توانمند است که در اِخفای قصد و اراده بلکه تظاهر و وارونگیِ حقیقت نیز همین گونه است. اینجاست که لزومِ وجودِ قدرتی برتر که از حقیقتِ هر ماجرا مطلع است؛ ضروری مینماید.
ارغ از تمامی ایسمها، زنانگی و مادرانگیام را در میزان عَدل الهی مینشنانم تا عِدل آن را بستانم...
نگاه میکنم زن مسلمان را...
نه خمودگی در جهل و بیخبری و نه مردانگی اجتهاد در اکتساب علوم
نه درماندگی در حصار مطبخ و مطعم و نه شوریدگی اجتماعی در اشتغال بیوقفه
نه سرخوردگی در تصوف و تجرد بیهمسری و نه ضعیفگیِ تحقیر در ازدواج ناهمگون
حتی کتاب زی طلبگی هم نتوانست آنچنان که باید ما را علیه السلام کند چرا که در خانه کسی نبود که اگر می بود به قول بهجت عاشقان(رحمه الله علیه) همان یک حرف ما را بس می بود.
کاش من هم جوان زمان نامه نوشتنها بودم. هر نامهای بویی از دوست داشتن داشت. هر نامهای خود رمانی از خاطرات را برایم زنده میکرد.