در جریان حدیث کساء، یک زن محور قرار گرفته است و خمسه طیبه را زیر چتر مادری خود جمع کرده است« هُم فاطِمَه و اَبُوها و بَعلِها و بَنُوها» و اوست که ضعف و غم و درد را از پیامبر رحمت و مهربانی بر طرف میکند.
حضرت زهرا سلام الله علیها است که انسان 250 ساله امامت را به هم پیوند زده است و سلسله ولایت را تشکیل داده است « نحن حجه الله علی خلقه و فاطمه حجه علینا»
صدیقه کبری است که به فرموده سردار دلها، در جای جای دفاع مقدس از اروند تا فکه و از شلمچه تا کوههای کردستان، مادری کرد.
ذهن را می شود به کابینت آشپزخانه تشبیه کرد. اگر بخواهیم وسایل را در کابینت ها پیدا کنیم باید ابتدا مرتب شان کرده باشیم. وسایل نامرتب داخل کابیت ها باعث کلافگی است. ذهن نیز تا زمانی که سامان نگرفته باشد آشفته است و کارایی لازم را ندارد. آنچه در ابتدا موتور ذهن را روشن می کند نظم است. سپس پرسش!
من می گویم: وقت آن نرسیده است و هرگز نخواهد رسید؛ به کوری چشم دشمنان؛ ما بیشتر از هر زمان دیگری شعار ” مرگ بر آمریکا“ را سر خواهیم داد. چرا که شعار ”مرگ بر آمریکا“ را خدا به وجود آورده است. دین اسلام درستی این شعار را ثابت نموده است.
هر دختری قبل اینکه به خانه بخت برود، خودش را ملکهی خانهاش میداند؛ حتی اگر توی یک اتاقِ شش متری زندگی کند!
گاهی با تو خلوت میکنم، سخن میگویم، با اینکه ندیدمت، با اینکه نشناختمت. تنها یک خاطره از تو در ذهن من مانده است! از آنوقت که پیکر بیجانت را آوردند، با اینکه کودکی بیش نبودم، اما! از حال و روز همه میفهمیدم که داغت، داغ بزرگیست!
هنر این است، که در طوفان مشکلات و سختیها، آرام و قرار داشته باشی.
درگیر لذت بردن از عناصر مهربان طبیعت بود که صدای زنگ در، چشمان بستهاش را باز کرد و روی (چهره_صورت) سمت تابش آفتاباش را به سمت در برگرداند. آنقدر برای رفتن به سمت در عجله کرد که یادش رفت برای بیرون آمدن از تشت آب باید کمی بلندتر قدم بردارد. پایش به تشت گیر کرد و به زمین افتاد، اما درد افتادن روی زمین کمتر از شیرینی آمدن کسی بود که انتظارش را داشت. چند سال است صدای زنگ در، همه اهل خانه را بیقرار میسازد. مثل خورده آهنی که در جوار آهنربابی ارده به سمت آن کشیده میشود، به سمت در دوید و در را باز کرد. یک مرد قد بلند و چهارشانه پشت در بود. دخترک سرش را بالا گرفت تا بتواند چهره مرد را ببیند. مرد نشست تا دخترک راحت بتواند او را بنگرد. سلام کرد و با لبخند تلخی گفت: «خانم کوچولومیری بزرگترت رو صداکنی بیاد دم در؟»
دستاتم را رها نکن ترس من از رفتن تو نیست ترس من از پرواز خود است
خدا برای مولایت حسین بن علی قوانین عالم را جابجا کرد، حرمت تناول خاک را از تربتش برداشت و شفا را در آن قرار داد و حرمش را موطن هر مسافر و نماز را در آن کامل کرد
باد پاییزی وزیدن گرفته، برگهای زرد و نارنجی و قرمز را بر زمین می ریزد. در این میان یک برگ سرشار از مقاوت دستانش را به شاخه درخت گره زده است، و سودای جدایی ندارد. یاد مقاومت حسین (ع) از سلاله رسول خاتم (ص) افتادم.