طلبه نوشت

باغ مخفی
سه شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۳

باغ مخفی

داستان و روایت را می‌توان زندگی کرد. دست در دست قهرمانان داستان‌ها با حوادث رو‌به‌رو شد و برای مشکلات چاره اندیشید. گاهی با تردید، قدم در راه پیش‌رو گذاشت و گاهی اعتقادات را بسنجی و با توجه به ظرفیت وجودی‌‌ات پله‌های اعتقادی را بالا بروی. گاهی منتظر بمانی تا گفت‌و‌گو‌ها به پایان برسد، تا کلاف سر‌در‌گمی‌هایت باز شود. بعد از جستن قهرمان داستان از خطرات نفسی از سر آسودگی بکشی و لبخند بزنی به تمام ناهمواری‌ها. اگر سوار بر پرنده‌ی خیال شوی، بدون بال هم می‌توان از زمین دل کند و در آسمان پرواز کرد.
کتاب باغ مخفی نوشته‌ی مجید پورولی کلشتری، با اقتباس از کتاب انسان 250‌ساله روایتی از زندگی سیاسی ائمه معصومین علیهم السلام را به مخاطب خود عرضه می‌کند.


گنبد طلایی یار
شنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۳

گنبد طلایی یار

از دور دست که نگاهم به گنبد طلایی یار
می افتد ،چیزی در درونم مرابه سوی حرم
می برد چیزی شبیه یک ندای درونی ،صدایی که دوست دارم دوباره آن رابشنوم ،دارم به حرم نزدیک ونزدیک تر میشوم اشکِ شوقِ چشمانم جاری می‌شود، من مدتی است به چنین حالی که متحولم کرده احتیاج داشتم
وای چقدر سَبُک شدم خدایا شُکرت .


چند فرزندی؛ خوب یا بد؟
شنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۳

چند فرزندی؛ خوب یا بد؟

شد عبارت است از زنجیره‌ای از تغییرات جسمی، اجتماعی، شخصیتی که به مرور زمان روی می‌دهد. اغلب دو عامل ژنتیک و محیط مسئول این تغییر در نظر گرفته می‌شوند. در خور توجه این که رشد در خلا روی نمی‌دهد. هر فرد به طور همزمان در چند بافت مانند بافت خانوادگی، تاریخی، اجتماعی و.. زندگی می‌کند. نزدیک‌ترین و تاثیر گذار‌ترین بافت رشد، خانواده است. در بافت خانوادگی نیز عوامل مختلفی بر روی رشد اولیه کودک و عملکرد آن در آینده تاثیر می‌گذارد. عواملی مانند سبک‌های فرزندپروری والدین، شخصیت والدین، اعضای خانواده مانند خواهر و برادرها.


پیامبر و دختران
یکشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۳

پیامبر و دختران

قبل از بعثت پیامبر _صلوات الله علیه_ زن ابزاری بی اراده و بی‌ارزش بود. زن فقط می‌بایست پسر به دنیا می‌آورد و برای راحتی مرد تلاش می‌کرد. دختران نان خور اضافی و پسران از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بودند. تا جایی که وقتی به مردان خبر می‌دادند، صاحب فرزند دختر شده‌اند، ناراحت و سرخورده، برای حفظ آبرو و جلوگیری از نیش و کنایه همکیشان، دختران خود را زنده به گور می‌کردند.


روایتی از مادر شهید
شنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳

روایتی از مادر شهید

در میان انبوه جمعیت از خیابان عبور کردم هوا آنقدر گرم بود که نفس کشیدن هم برایم مشکل شده بود.
بادیدن فضای خالی خودم را از جمعیت بیرون کشیدم و نفس نفس زنان روی زمین نشستم.این تنگی نفس هم یادگار آن روز است که گفتند به آرزویت رسیدی !


جمله آسفالتی
شنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳

جمله آسفالتی

بعد از یک ماه عبادت و بندگی حسابی بازار عقد و عروسی این حوالی داغ است، شاید صدای بوق ماشین عروس ساعت یک شب باعث شود رشته ی خوابت از هم پاره شود و ندانی قسمت چندم خوابت بوده‌ای! اما بلند نمیشوی و اموات طرف را جلوی چشمش نمی آوری.
عاقد میخواند: ان نکاح سنتی، نکاح سنت من است ،سنتی از پیامبر که به بهترین وجه جاری میشود، وجهی به ذوق دارد و وجهی به عشق. عشقی که عروس و داماد را به هم میرساند و پله پله منی که ما شده را در دریای عشق الهی غوطه ور میکنند.


همسرانه
شنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳

همسرانه

تلفن را با استرس قطع کردم. تا روز جمعه فرصت داشتم 250 شلوار فرم مدرسه‌ی سمیه را تحویل بدهم. با نگرانی مشغول دوخت شدم. انگار زمین و زمان دست به دست هم داده بودند تا من بد‌قول شناخته شوم.


قطار عاشقی
شنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳

قطار عاشقی

روبروی آینه ایستاده بود و به موهای لخت خرمایی اش ور می رفت، آخر سر برس را روی درآور پرت کرد و به هرچه موی لخت است لعنت فرستاد. در را به زور باز کردم و کتاب " آموزش تایپ ده انگشتی" را از زیرش بیرون کشیدم. اینجا را نمیشود اتاق خواب گفت! کتابخانه برایش مناسب تر است، هرجای اتاق کتاب منتظر نشسته تا خوانده شود. کتاب را روی میز در کنار چند کتاب دیگر گذاشتم و خواستم روی صندلی بنشینم اما آنجا هم کتاب بود آن هم کتاب "حیدر" . صنعتی و سنتی باهم میزند. هیچ وقت نفهمیدم علاقه اش در کتاب خواندن چیست! تمام موضوعات برایش جذاب است.


نماد آزادی
سه شنبه ۲۸ فروردين ۱۴۰۳

نماد آزادی

آن زمان ها نمی دانستم دایی کجاست و یا اصلا برای چه نیست اما از همان کودکی طعم تلخ انتظار را چشیدم. از یک جایی به بعد خسته شدم و شاید هم حرف های دیگران بی تاثیر نبود که دایی دیگر بر نمیگردد اما هرچه بود دیگر در گوش قاصدک چیزی نگفتم.


اللهم غشِّنی!
دوشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۸

اللهم غشِّنی!

سالها از آن زمانهای شیرین گذشته، امّا دلم می‌خواهد به بهانه روزهای واپسین این ماه مهر و برکت، دوباره اللهم غشّنی را به همان تصور کودکانه معنا کنم.