در صبح چهارشنبه 29 بهمن سال1356در شهرستان آبدانان در استان ایلام به دنیا آمد.ایشان از همان اویل کودکی در سخن گفتن و دیگر اعمال خود، نبوغ خود را به اطرافیان نشان داد. وی همچنین به واسطه ی اینکه جثه اش ظریف تر و کمی ریزتر از هم سن و سالانش بود، همراه با متولدین 1357وارد دوره ابتدائی شد و همیشه با هوش و توانایی خود، معلم و دانش آموزان را تحت تأثیر قرار می داد. ایشان کلاس سوم ابتدائی را طی تابستان گذراند و دیگر سال های دوره ابتدائی شاگرد اول و نماینده کلاس بود.
#سالروز_بزرگداشت سید ابوالقاسم کاشانی (متولد 1264ش - 1340ش)، فقیه و سیاستمدار ایرانی بود. او در عراق بر علیه انگلیس مبارزه میکرد و در سال 1299 شمسی به تهران آمد.
وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا؛ و غذای (خود) را با اینکه به آن علاقه (و نیاز) دارند، به «مسکین» و «یتیم» و «اسیر» میدهند».
به طور اجمال مباهله یعنی طرف حق و باطل رو در روی یکدیگر قرار بگیرند و با شجاعت تمام و خدا را شاهد گرفتن به نوعی اقرار به حقانیت یا باطل بودن عقاید خود بنمایند.
بسم الله
یا علی من چه بگویم وقتی قران از تو سخن میگوید، بگذار نور مهرت در وجودم
شعله بپراکند و قلبم را شفاف و شیشهای کند.
داشتم تقویم رو نگاه میکردم دیدم امروز سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی هست، صحبت های زیادی راجع ایشون خوندم و شنیدم خلاصه و چکیده مطالبی رو براتون ارسال میکنم شما هم بخونید و بیشتر آشنا بشید با این شخصیت ، شما هم اگه مطالب مستند دارید در نظرات بفرمایید تا اطلاعات ما هم بیشتر بشه
امروز روز عرفه است. امروز باید برای مراسم روز عرفه آماده شوم. دیروز مراسم برائت از مشرکین را نشان میداد. حاجیان دستان خود را بلند میکردند و مرگ بری نثار مشرکین میکردند. دختری جوان حاجی شده بود. به حالش غبطه خوردم و دلم خواست من هم حاجی بشوم. با خودم گفتم: اگر حاجی بشوم صدایم میکنند حاج خانوم سمیرا! خنده ام گرفت. حاجیه خانم فعلا برازندهی روح من نیست. برازندهی اسمم هم نیست. هنوز اسیر نفسم هستم. هنوز نفس سرکش و طغیانگرم را سر نبریده ام. هنوز درگیر هواهای نفسانیم. هنوز پا روی خواسته های نفسانیم نگذاشته ام. چقدر اسیر و بیچاره ام. چقدر بی پناه و خودآزارم. چقدر دلم گریه میخواهد. اشک میخواهد.
بسم الله
من آنجا ایستادهام؛ روبروی ضریح کنار در.
به زائران نگاه می کنم؛ کرد، عرب، هندی، افغان و بلوچ، به خادم چوبپر به دست. به صداها گوش میدهم به گویشها و لهجهها و رازهایشان با تو، که گاهی زمزمه است و گاهی با اشک و گاهی با فریاد.
عطر گل محمدی را استشمام میکنم و بوی تازگی را.
سلام امام زمان. خدا کنه صدامو بشنوی. من خیلی از دنیا میترسم. امام زمان تو رو خدا گوش به حرفام بده. میدونم ارزش گوش دادن ندارم. چون وقت شما با ارزش تره که برای من روسیاه بخای وقت بزاری.
امام زمان از آدمهای دنیا میترسم. از اونا که شرم نمیکنن از خدا. ببخشید آقاجان من نه مثل خیلی از شهدا باهوشم که مدام سر شیطونو به سنگ بزنم ناامیدش کنم و نه شجاعم. با هر دادی که بر سرم زده بشه انگار قلبم از سینه میخواد پرواز کنه اما راه نداره از دنده های قفسه سینه ام بیاد بیرون.