شاید شما هم سراغ داشته باشید نمونهی اشخاصی را که در برابر لطف و محبتتان به نوعی ناسپاس بودهاند. به این بیان که یا مراتب سپاسگزاری را به جا نیاوردهاند یا تشکرشان در ازای احسان شما ناچیز بوده.
اصلا نزاعشان بر سر وصیت رسول الله بود؛ بر سر اطاعت نکردنِ خواست خدا، خواست رسول؛ چراکه جواب إن کنتم تؤمنون، یک لای نفی جنس بود! جنس ایمان و اسلامشان نفی شد با ردِ ولایتِ أولی الامر!
سعد گردنش را صاف كرد و گفت: او عمويم بود. يكي از ثروتمندان مدينه! مرا به خانه اش دعوت كرده بود. تا به حال خانه اي به بزرگي و زيبايي خانه ي عمويم نديده ام. هر وقت به خانه اش مي رويم خوراكي هاي خوشمزه و نوشيدني هاي خنك برايمان مي آورد!
آدمی نه تنها در پنهان کردنِ اشیاء و وسایل و استتار ِ خود، بسیار توانمند است که در اِخفای قصد و اراده بلکه تظاهر و وارونگیِ حقیقت نیز همین گونه است. اینجاست که لزومِ وجودِ قدرتی برتر که از حقیقتِ هر ماجرا مطلع است؛ ضروری مینماید.
از دو ماه قبل بود که قصد تهیه آن را داشتم اما با وسوسه های فراوان به تعویقش می انداختم.
خدایا دلم را به نورت تجلی ده تا دیده ام روشن شود و تاریکی های دیدگانم کنار رود و تو را ببینم. دل و دیده هر دو فریاد می کنند از ندیدنت با نور عظمتت روشنی بخش دیدگانم شو تا غرق شوم در عظمت دیدارت و روحم بپیوندد به مقام قدسی ات ای پروردگارم.
برای من، تو یک لحظهی نابی، لحظهای که من در جستجوی آنم. میآیی آرام اما، گذرا. برای من، تو آن نسیم دلانگیز صبحگاهی، که عطرت همهی خانهها، کوچهها و خیابانها را پر میکند. هوای خانهام مملو از عشق و آرامشت میشود و من خواهان نفس کشیدن در هوای تواَم، آرام، اما پی در پی.
می خواستم ننویسم از برخی ها. ننویسم برخی هامان معرفتمان به قطب عالم مکان، به حافظ اسرار پروردگار جهانیان، به ذخیره خدا برای یاری دین، به تحقق بخشنده هر حقی، به نور خدا که خاموشی ندارد، به حجت خدا بر هرکس در زمین، به فرزند نورهای درخشان به ترجمان کتاب الله، به باب الله، به نور الله، به حجه الله، به سبیل الله، به وعد الله، به خلیفه الله، به میثاق الله، به ولی الله، به رحمه الله، به بقیه الله، به مصداق حاضر و ناظر جامعه کبیره تا حدی بود که جشن میلادش را با کف و دف و پایکوبی و آهنگ و صوت و موسیقی و مداحی های حرام آمیختیم و از اختلاط و نگاه حرام و گناه پرهیز نداشتیم. سلیقه ها را ملاک رفتار قرار دادیم و با الگو کردن اشتباهات رسانه ملی، نبایدها را توجیه کردیم. عقده گشایی کردیم به جای گره گشایی!
اکنون نقش میزنم آن روز پاییزی را که زیر درختی دیدمت. همان درخت باشکوه و استوار که مرا به یاد قامت بلندت میانداخت. زیر همان درخت با هم قرار عاشقانه بستیم. همان جا که دستانم را میان دستان قوی و مردانهات گرفتی و راز دلت را چنان عاشقانه فاش کردی که قلبم را به انقلابی طوفانی دعوت کردی. مرا بردی به دنیایی جدید. همانجا که گفتی معشوق اولت خداست و معشوق دومت من هستم.
السلام علیک یا شمس الشموس. السلام علیک یا انیس النفوس. السلام علیک یا غریب به ارض طوس و رحمت الله و برکاته.