طلبه نوشت

یکشنبه 27 خرداد 1403

امروز، روز عرفه است.

امروز روز عرفه است. امروز باید برای مراسم روز عرفه آماده شوم. دیروز مراسم برائت از مشرکین را نشان می‌داد. حاجیان دستان خود را بلند می‌کردند و مرگ بری نثار مشرکین می‌کردند. دختری جوان حاجی شده بود. به حالش غبطه خوردم و دلم خواست من هم حاجی بشوم. با خودم گفتم: اگر حاجی بشوم صدایم می‌کنند حاج خانوم سمیرا! خنده ام گرفت. حاجیه خانم فعلا برازنده‌ی روح من نیست. برازنده‌ی اسمم هم نیست. هنوز اسیر نفسم هستم. هنوز نفس سرکش و طغیانگرم را سر نبریده ام. هنوز درگیر هواهای نفسانیم. هنوز پا روی خواسته های نفسانیم نگذاشته ام. چقدر اسیر و بیچاره ام. چقدر بی پناه و خودآزارم. چقدر دلم گریه می‌خواهد. اشک می‌خواهد.

امروز روز عرفه است. امروز باید برای مراسم روز عرفه آماده شوم. دیروز مراسم برائت از مشرکین را نشان می‌داد. حاجیان دستان خود را بلند می‌کردند و مرگ بری نثار مشرکین می‌کردند. دختری جوان حاجی شده بود. به حالش غبطه خوردم و دلم خواست من هم حاجی بشوم. با خودم گفتم: اگر حاجی بشوم صدایم می‌کنند حاج خانوم سمیرا! خنده ام گرفت. حاجیه خانم فعلا برازنده‌ی روح من نیست. برازنده‌ی اسمم هم نیست. هنوز اسیر نفسم هستم. هنوز نفس سرکش و طغیانگرم را سر نبریده ام. هنوز درگیر هواهای نفسانیم. هنوز پا روی خواسته های نفسانیم نگذاشته ام. چقدر اسیر و بیچاره ام. چقدر بی پناه و خودآزارم. چقدر دلم گریه می‌خواهد. اشک می‌خواهد.

صدای احسان یاسینی توی گوشم پلی می‌شود: "گفتی نترس گفتی... یا الهی یا ربی من لی غیرک یا الهی یا ربی من لی غیرک " دلم می‌خواهد با این آهنگش ساعت ها اشک بریزم. ساعت ها روضه بگیرم. اسیر دنیا شده ام و دنیا من را اسیر کرده است. دلم عرفات می‌خواهد، بست بنشیم آنجا و زار بزنم که خدایا غل و زنجیر شیاطین جنی و انسی را از روح و روانم جدا کن. اسیرشان شده ام و راه فراری ندارم. به جای آنکه من آنها را ذبح کنم آنها دارند ذبحم می‌کنند یا شاید هم ذبح شده ام و خودم باخبر نیستم.

خدای من ای خدای مشعر و منا و عرفات خودت به داد من برس. نیاز به بیتوته دارم. دلم می‌خواهد امشب شبیه حاجیان در مشعر الحرام تا صبح بیتوته کنم و آه و ناله سر دهم تا شاید توبه ام را بپذیری. دلم می‌خواهد شبیه حاجیان فردا نفسم را ذبح کنم شبیه گوسفند قربانی که سرش جدا می‌شود و خونش ریخته می‌شود، خون نفسم هم ریخته شود و هوای روحم تازه شود بعد اکسیژن نورانی برسد به رگ هایم، نور شود و لکه های تاریک وجودیم پاک شود. خدایا در این روز مبارک دستم را بگیر که کسی جز تو از حالم باخبر نیست.
صدای یاسینی باز پلی می‌شود:
"گفتم بُریدم گفتی به تو باشه امیدم"

به قلم سرکار خانم سمیرا مختاری

برچسب ها: یادداشت روز