طلبه نوشت
داستان یک فرشته

شنبه 1 ارديبهشت 1403

داستان یک فرشته

روزها میگذشت و صبرها کم میشد همگی منتظر رسیدنش بودند وجودش را در آسمان احساس میکردم وجود فرشته ای که قرار است چند روز دیگر به زمین برسد.


روزها میگذشت و صبرها کم میشد همگی منتظر رسیدنش بودند وجودش را در آسمان احساس میکردم وجود فرشته ای که قرار است چند روز دیگر به زمین برسد.
روز وصال رسید 15 خرداد 1384 بود که پشت درب بیمارستان منتظرش بودم و تند تند گام بر میداشتم ، ناگهان با صدای پرستار به خودم آمدم که گفت: خانم خواهر کوچولوتون آوردن بخش میتونید برید ببینیدش.
تند تند میدویدم سال ها را با آرزوی داشتن خواهر سپری کرده بودم و الان لحظه رسیدن به این فرشته آسمانی رسیده بود
اولین شخص خانواده که فرشته کوچولو با بال ها و پیراهن سفیدش را دید بعد مادر ، من بودم در لحظه اول که فرشته رو پرستار به دستم سپرد چشمان زیبایش مجذوبم کرد ، اون نی نی زیبایی که سال ها منتظرش بودم در بغلم آروم خوابیده بود.
در حس و حال خواهری بودم که یهو به قسمت تجزیه تحلیل اینکه شبیه کدوممون شده رسیدم
موهای ابریشمی با لبخند های از عمق وجودش که در خواب میزد مرا یاد پدر می انداخت ، پدری که وقتی خنده اش میگرفت دیگر نمیتوانست جلوی خنده هایش را بگیرد خنده هایی که انقدر شدید میشد که از چشمانش به شکل اشک بیرون میریخت
چهره ی کشیده اش با چشمانی بادومی شکل که زیبایی چشمانش را دو چندان کرده بود و به زیبایی ماه میدرخشد بسیار مرا یاد برادر بزرگم می انداخت
در حال تجزیه تحلیل زیبایی فرشته بودم که وقت این رسید که فرشته رو به دستان پرستار بسپرم.
اون روز زیباترین روز زندگی من بود روزی که واقعا احساس مسرت و شادی کردم یواشکی بگم (الان که 19 سال از آن موضوع گذشته است و من 27 سال سن دارم این موضوع که چقدر روز تولد فرشته را دوست داشتم رو اصلا به خودش نمیگم  ولی عاشقانه خواهر کوچولوی خودم دوست دارم:)
2 ماه دیگر تولد فرشته است داشتم به آن روزها فکر میکردم که چقدر ذوق دیدنش را داشتم.
فرشته با خودش نور به زندگی ما اضافه کرد ولی یه سری از کارها و رفتارهایش اصلا شباهتی به فرشته ها ندارد  اتاق خوابی دارد که این اتاق خواب با نظم خاصی در کنارهم چیده شده است حتی یک لک بر روی میز و وسایل پیدا نمیکنید.
ولی متاسفانه کمد نامرتبی دارد هرگز حال و حوصله مرتب کردن کمدش را ندارد عاشق صدای بلند است هر نواری را که بخواهد گوش کند یا تلویزیون ببیند با صدای 200 گوش میکند بسیار با اخلاق و دلسوز و متعهد هست و به شدت به خانواده علی الخصوص پدر علاقه مند است
و در کل زندگی بدون خواهر کوچولوم نمیتونم تصور کنم با تمام اخلاق های خوب و بدش
داستان یک فرشته.


فرشته خواهر کوچکم عاشقانه دوستت دارم:)

پ ن:) فرشته خواهری که همیشه دوست داشتم داشته باشم ولی من خواهر ندارم.)

پ ن 2:) فرشته ترکیب خودم مامانم بابام و برادرم هست ولی خیلی دوست داشتنی شد فکر نمیکردم ترکیبمون انقدر خوب بشه قشنگ همه رفتارها حتی سنمون ترکیب خودمون هست.

 

#داستان #تمرین_نوشتن #خیالی

 

به قلم سرکار خانم فاطمه داودی