طلبه نوشت
فرزندخواندگی؛ مثل همه‌ بچه‌ها

شنبه 1 ارديبهشت 1403

فرزندخواندگی؛ مثل همه‌ بچه‌ها

از همان بار اول که دیدمش، مهرش به دلم نشست. ما که بعد 15 سال اقدام به فرزند خواندگی کرده بودیم، قصد آوردن شیرخوار داشتیم اما به ما او را معرفی کردند. اول این ماجرا همسرم مخالف بود اما وقتی او را دیدیم نظرش عوض شد. چشم‌های درشت و قهوه‌ای‌اش و برقی که در ان دو جفت چشم موج میزد ما را شیفته‌ی او کرد.

از همان بار اول که دیدمش، مهرش به دلم نشست. ما که بعد 15 سال اقدام به فرزند خواندگی کرده بودیم، قصد آوردن شیرخوار داشتیم اما به ما او را معرفی کردند. اول این ماجرا همسرم مخالف بود اما وقتی او را دیدیم نظرش عوض شد. چشم‌های درشت و قهوه‌ای‌اش و برقی که در ان دو جفت چشم موج میزد ما را شیفته‌ی او کرد.

پنج سال داشت اما نسبتا قدش از همسالان خود، کوتاه‌تر بود. موهایش صاف و لَخت بود و تا زیر گوشش می‌رسید. سرپرست می‌گفت نمی‌گذارد یک سانت از موهایش را کوتاه کنیم.

از چشم‌هایش شیطنت می‌بارید و نمی‌توانست یک‌جا بند شود. صورت گرد و سبزه‌ای داشت و وقتی می‌خندید روی گونه‌هایش چال می‌افتاد.

مدیر پرورشگاه کلی جلسه توجیهی گذاشت که شاید پسرک، ما را بخاطر کارهایش از انتخاب‌مان پشیمان کند. اما من می‌دانستم که انسان بنده محبت است. و با محبت و عشق و کمی صبر میتوان پسرک را تربیت کرد.
مدتی زمان برد تا با هم مأنوس شدیم و او به ما عادت کرد.

وقتی متوجه شدیم یک خواهر کوچکتر هم دارد تصمیم گرفتیم
با هم بزرگشان کنیم. خانواده دو نفره ما یکدفعه بزرگ شده بود.
رز و رادین اسم زیبای فرزندانمان بود.
تا لحظه آخر نگذاشتیم رادین از حضور خواهرش در خانه ما مطلع شود. میخواستم غافلگیر شود، که همین طور شد.

رادین بر خلاف خواهرش خنده‌هایش از ته دل است و هربار که می‌خندد دندان های خرگوشی‌اش نمایان می‌شود.
اما با وجود این خنده زیبا از عکس انداختن فراری است و اگر اصرار کنیم عصبی میشود.

اخلاقش آن طور هم مدیر می‌گفت بد نیست و اگر با او منطقی صحبت کنیم و او را روی دور لجبازی نینداریم حتی داد و قال هم نمی‌کند و حرفت را می‌پذیرد.

عاشق بازی‌های هیجانی است و در قوانینی که خودش وضع کرده، علاقه‌ای به بازی در اتاق خواب را ندارد.
اصلا با اتاق خواب میانه خوبی ندارد و همیشه با خواهرش وسط سالن پذیرایی با صدای بلند بازی می‌کنند و تلویزیون تماشا می‌کنند.
البته کمی هنوز وُلوم صدایش بلند است که باید رویش کار کنم، آهسته‌تر صحبت کند.

با تمام شیطنت‌ها و آتش سوزاندن‌ها و در آوردن جیغ رز، هنگام خرید و غذا خوردن هوای خواهرش را دارد و اول او را اولویت قرار می‌دهد. در مهمانی‌ها مودب رفتار می‌کند و قول داده در خانه هفته‌ای یکبار کمد و کشوهای اتاقش را مرتب کند تا شتر با بارش گم نشود.
البته از زمانی که به مکانیکی پدرش رفت تا کمک حال او باشد به نظم اهمیت بیشتری می‌دهد.

 

به قلم سرکار خانم فاطمه غفاری وفایی