طلبه نوشت
قطار عاشقی

شنبه 1 ارديبهشت 1403

قطار عاشقی

روبروی آینه ایستاده بود و به موهای لخت خرمایی اش ور می رفت، آخر سر برس را روی درآور پرت کرد و به هرچه موی لخت است لعنت فرستاد. در را به زور باز کردم و کتاب " آموزش تایپ ده انگشتی" را از زیرش بیرون کشیدم. اینجا را نمیشود اتاق خواب گفت! کتابخانه برایش مناسب تر است، هرجای اتاق کتاب منتظر نشسته تا خوانده شود. کتاب را روی میز در کنار چند کتاب دیگر گذاشتم و خواستم روی صندلی بنشینم اما آنجا هم کتاب بود آن هم کتاب "حیدر" . صنعتی و سنتی باهم میزند. هیچ وقت نفهمیدم علاقه اش در کتاب خواندن چیست! تمام موضوعات برایش جذاب است.

روبروی آینه ایستاده بود و به موهای لخت خرمایی اش ور می رفت، آخر سر برس را روی درآور پرت کرد و به هرچه موی لخت است لعنت فرستاد. در را به زور باز کردم و کتاب " آموزش تایپ ده انگشتی" را از زیرش بیرون کشیدم. اینجا را نمیشود اتاق خواب گفت! کتابخانه برایش مناسب تر است، هرجای اتاق کتاب منتظر نشسته تا خوانده شود. کتاب را روی میز در کنار چند کتاب دیگر گذاشتم و خواستم روی  صندلی بنشینم اما آنجا هم کتاب بود آن هم کتاب "حیدر" . صنعتی و سنتی باهم میزند. هیچ وقت نفهمیدم علاقه اش در کتاب خواندن چیست! تمام موضوعات برایش جذاب است.

بیخیال نشستن شدم و پشت پنجره ایستادم و گفتم:" شب شد، هنوز آماده نشدی؟" کمد لباسی اش را باز کرد و گفت:" نگاه کن کدوم رو بپوشم بهتره؟" برگشتم طرفش و از مرتب بودن کمد کیف کردم. کت قهوه ای و شلوار کرمی را بیرون کشیدم و گفتم:" فک کنم به پیرهن تنت بیاد"

تمام لباس هایش را که پوشید باز روبروی آینه ی قدی ایستاد و همانطور که نیش هایش تا بناگوش باز بود گفت:" چطوره؟" خندیدم و گفتم:"اینطوری جلو دختره بیچاره نخندیا! وگرنه نرفته باید برگردیم" این بار بلند تر خندید ژست بی مزه ای گرفت و گفت:" خیلی هم دلتون بخواد" عاشق اخلاقش هستم چیزی را به دل نمیگیرد، دلش مثل آسمان آبی صاف و بزرگ است.

آخرین پیس تافت را روی سرش خالی کرد و کفش هایش را پوشید. نمیدانم باید از این وصلت خوشحال باشم یا ناراحت! تا چند ماه دیگر باز من و این خانه تنها می مانیم و باید دنبال یک هم خانه دیگر بگردم. به رویم نمی آورم اما کمیل بهترین هم خانه که نه مثل برادرم بود و دل کندن از او برایم سخت است. داخل ماشین که نشستیم آدرس را از خواهرم گرفتم تا دو نفر دیگر را به هم برسانم اما خودم باز از قطار عاشقی جا بمانم.

 

 

به قلم سرکار خانم نرجس خرمی

برچسب ها: دین و خانواده