طلبه نوشت
بِرند پینه!

سه شنبه 28 خرداد 1398

بِرند پینه!

پینه، بِرند دستانی ست که پیامبر برآن بوسه می‌زند!

قدیم تر‌ها که دستگاه کمباین نبود، کشاورزان زمین گندم و جو را با داس درو می‌کردند؛ اینطور که باید کامل تا می‌شدند و بزرگ ترین دسته‌ی گندمی که می‌شود با یک دست گرفت را، از نزدیک ترین جا به ریشه، با داس می‌زدند.

بخاطر همین سطح بیرونی دستشان، در برخورد مدام با خار و لبه های خشک و تیز ساقه های تازه قطع شده ی قبلی، زخم و پیلی می‌شد.

چون دستکشی هم نبود که بخواهد از پوست دست های رنجور کشاورزان محافظت کند، رفته رفته پشت دستشان هم، زمخت می‌شد و پینه می‌بست.

پینه، بِرند دستانی ست که پیامبر برآن بوسه می‌زند!

به انگشتان وسط و سبابه ی پدرم نگاه کنید؛ این دو برجستگی کوچکِ سفید و ترک خورده یادگار دوران کودکی شان است که در مزارع پدربزرگم به همان شیوه ی دستی، رزقشان را از دل خاک بیرون می‌کشیدند.
.
.
.
پ.ن:
کاش می‌شد قبل از انتخاب مسئولین - به این گرگ های شنگول و منگول- بگوییم اول، دستانشان را نشان‌مان بدهند!
که اینان نه پینه ی قلم بر دستشان است و نه پینه ی کار!